به گزارش جمهور پرس، به موازات محدودیت فضا در شب طلایی و وجود افراد بیشمار، در روند فیلم، زمان زیادی صرف معرفی افراد میشود. این در حالی است که نیمی از فیلم گذشته و هنوز تعدادی از شخصیتها برای مخاطب مجهول الهویه هستند. در واقع مخاطب در نیمههای فیلم با چهرههایی مواجه میشود که نقششان مشخص نبوده و پس از گذشت نیمی از فیلم تازه نقشها مشخص میشوند.
شروع داستان فیلم، تقریبا هیچ حس مثبتی به مخاطب القا نمیکند. اعضای یک خانواده پرجمعیت تهرانی در روزهایی که کرونا بیداد میکرد به تدریج پرده از رازها و اختلافات قدیمی برمیدارند. داستان حول محور مادر خانواده است و این عدم القاء حس مثبت با ادامه روند فیلم، همچنان در مخاطب به چشم میخورد.
داستان یکنواخت پیش میرود تا آنجا که؛ شمشهای طلایی نزد مادر به امانت گذاشته شده و حالا پیدا نمیشود. داماد خانواده که صاحب شمشهاست بلوایی بهپا میکند و کمی بعد مدعی میشود که همه اعضای خانواده که پیشتر به او پولی داده بودند تا شراکتی راه بیندازند، در آن شمشها سهم دارند. بعدهم همانگونه که انتظار میرود، اتهام زنیها و بدبینیها آغاز میشود.
اینجا نیمه فیلم به پایان رسیده و از این به بعد داستان، دیگر چیزی برای گفتن وجود ندارد. کل کل میان اعضای خانواده، گیر دادن اعضا به یکدیگر و رجزخوانیهایی که پیشبینی آنها برای بیننده به طور کامل وجود دارد. اکثر سکانسهای فیلم از این به بعد برای مخاطب قابل پیشبینی میشود و همین جذابیت شب طلایی را کم میکند.
روند فیلم آنقدر تکرار میشود که نتیجهای از نفس افتاده برای مخاطب به همراه دارد و ترک بیرمق مخاطب از سینما نتیجه پایانی خواهد بود.