تو همان طلوعِ نوری که سَحَر بیافریند
تو امیدِ شامِ وحشت که قَمر بیافریند
تو تلألویی جهان را که نشسته در سیاهی
تو نجاتِ بی گناهان که شَرر بیا فریند
همه تابش از تو باشد همه لاله از تو روید
تو مصوَر الحکیمی که هنر بیا فریند
چو تویی پناهِ این جان ز جهان چه اضطرابی
مگرش نداند آخر که ظفر بیا فریند
ز بلا منالی ای دل که خدا کرَم نماید
همه روزگارِ تلخی زِ شکر بیا فریند
سارا بهادری