رقص موهایت مرا یکباره بر هم می زند.
چشمها از پشت پلکت طعنه بر غم میزند.
هر نگاهت نبض عشق است و نمی دانم چرا.
رو به هرکس می کنی انگار کم کم می زند.
شب که می آید هوای گریه هم دم می کند.
مثل بندر قلب ساحل هم منظم می زند.
مهربانتر از تو من هرگز ندیدم در غزل.
لای لبخندی که حوّا روی آدم می زند.
نذر این دیوانه را بیت المقدس داده است
شهر چشمانت نفس با شوق مریم میزند.
از سکوتت می توان فهمید باران وقت عشق.
روی چتر عاشق و معشوق نم نم می زند.
سارا سینکی