می شوم محو تماشا در کنار پنجره
نقش می بندد بر ایوان یاد صدها خاطره
قطره ی رقصان باران بوسه زد بر شیشه ها
اشک می جوشد از اندوهِ درون حنجره
آبشار آسا به روی گونه ها جاری شده
رو به دریاها دو رود از چشم هایم یکسره
خوش نشستی سرو زیبا در کنار جویبار
بکر و تنها در حصار چارچوب منظره
نیستی و مانده ام تنها میان خاطرات
غرق رویا با خیالت در سکوت پنجره
فریماه رستمی