در جان درد آلود من ای عشق طغیان کرده ای
سیلاب اشک آورده ای دل را چه ویران کرده ای
از برف و بوران گفته ای از بارش سنگین غم
تقویم من را غرق در سوز زمستان کرده ای
حالا که برده باد با خود آرزوهای مرا
چون بید مجنونی مرا گیسو پریشان کرده ای
هر خاطره کنج خیالم نقشی از غم میزند
بغض مرا با هر گره چون فرش کاشان کرده ای
بعد از تو ای یوسف دو چشم خیس من مانده به در
از دوری ات یعقوب را، عمریست گریان کرده ای
گرچه شدم دلخون تو، هستم ولی ممنون تو
از اینکه با درد و غمت من را غزلخوان کرده ای
آزاده عربان