بی قرارم بی قرارم بی قرارم بی قرار
مثل باران بهاری باز هم بر من ببار
تاب دوریّت ندارم یارخوب رفتنی
ای که بر سودای عشقت مانده قلبم یادگار
من که عمری غربت چشم تو را صاحب شدم
پس چه شد اینگونه ماندم البه الی انتظار
ماندم و باران شدم بعد از غروب رفتنت
کوه دردم، خسته ام، درد مرا دنباله دار
بعد تو دل کندهام از آرزوهای محال
بعد تو دیگر به رویایی نرفتم بی گدار
کاش گاهی دست سرد روزگار عادت کند
گل که می چیند بپاشد بذر آرام و قرار
مثل باران بهاری باز هم بر من ببار
من هنوزم بی قرارم بی قرار بی قرار
معصومه سادات حسینی