دردها را نیست چاره جز مداوای سکوت
نیست دنيايی به زیبایی دنیای سکوت
میکشی بر گنج رازت پرده ی ابریشمین
حرفها داری برایم غرق غوغای سکوت
جلوه ی مهتاب رویت در شبستان وجود
میبرد هر شب نشینی رابه ژرفای سکوت
گفته هایت را بسوزان در میان شعله ها
در شب خاکستری، ققنوس فردای سکوت
وا کن آغوش صدف را، فکر مروارید باش
قایق صبری فراهم کن به دریای سکوت
دفتر شعرت به زیبایی رویا میشود
غرق اگرباشی چنان من درتماشای سکوت
آزاده عربان