پنجره ها به گوشند
ماهی تنگ،
حباب حباب
فریاد می زند مرا
و گنجشک های در تکاپو،
صدای خفته ی در چشم های من اند.
تمام مرا در خود بلعیده،
چیزی که نمی دانم
چگونه بخوانمش؟
چگونه پوست بیندازمش؟
و باید تا کی، با جسارتش،
خود را در نگاهم استتار کنم .
پنجره ها به گوشند
باد و باران، ابر و خورشید
همه برای دگرگونی ام،
دست و پا می زنند
عبدالله محمدزاده سامانلو