دختری افسرده انگار از سه تارش می چکد.
از تبِ انگشت های بی قرارش می چکد.
پشتِ ایوان، زیرِ باران، پا به پایِ اشکِ شب.
زیرِ چتری خیس اندوه از غبارش می چکد.
می نوازد همنوا با شورِ آوازِ بنان.
قطره قطره بغضِ او از کوله بارش می چکد.
برگ برگِ کودکی ها را به باران می دهد.
کودکی هایی که از پلکِ سه تارش می چکد.
با عبور از لحظه هایِ خسته یِ موهومِ شب.
از لبِ اشباحِ سردِ روزگارش می چکد.
می گذارد سر در آغوشِ غریبِ سرنوشت.
مثل اندوهِ کمان؛ از زخمِ آرش می چکد.
باز می آید به ایوان؛ با غزل های فروغ.
رویِ عکسی که شبی کرده خمارش می چکد.
اسدالله محمد صادقی