• امروز : سه شنبه - ۲۵ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 14 May - 2024
کل 9600 امروز 1
4

شعری از افسانه مهدویان

  • کد خبر : 1646
  • ۲۲ دی ۱۴۰۰ - ۴:۴۲
شعری از افسانه مهدویان
جمهور پرس/ شاعران معاصر جمهور

صبح که بیدار شدم
در میان جنگلی سبز و غرق در گُل بودم
کلبه ای بود کوچک اما باصفا
ساخته از چوب با رنگ زیبایی ها
از کنارش جوی آبی می‌گذشت
زلال و سرد که صورتم را در آن می دیدم
آنطرف تر آتشی بر پا بود
ساجی بر روی آن و املت ی که بی‌نظیر بود
درخت‌ها سر به فلک کشیده بودند
وقتی باد گیسوان درخت‌ها را نوازش می داد
درخت‌ها با عشوه ای این نوازش را پاسخ می دادند
صدای همهمه ای از دل جنگل به گوش می‌رسید
انگار چند صد نفر با هم دیگر حرف می‌زنند
عجب جای غریبی است
قورباغه ها در کنار رود بالا و پایین می‌پرند
و شادی خود را از حضور ما ابراز می دارند
دلم نمیخواهد از این خواب بیدار شوم
همه چیز هست
من هستم و تو در کنار من
زیبایی طبیعت که معجزه می‌کند
شادی ، عشق،
دیگر چه می‌خواهم
هیچ ، واقعا هیچ
لطفا مرا از خواب بیدار نکنید
افسانه مهدویان
لینک کوتاه : https://www.jomhoorpress.ir/?p=1646

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.