ماه من داری مکدر می شوی!
ذره ذره ،زرد و پر پر می شوی!
پیش از اینها عطر نابی داشتی!
گونه های پر شرابی داشتی!
آن دل دریاییت را پس چه شد؟
آن همه زیباییت را پس چه شد؟
پیش از اینها رنگ و بویی داشتی!
بین گل ها گفت و گویی داشتی!
آن همه شیرین زبانی ها چه شد؟؟؟
عشوه های ناب و بی پروا چه شد؟
باد در گیسوی تو آشفته بود!
زلف تو بر گونه هایت خفته بود!
روزگاری زادگاهی داشتیم!
مردمان سر به راهی داشتیم!
کم کمک شادی ز شهرم کوچ کرد!
سوز و سرما حاصلم را پوچ کرد!
نخل های شهر من افسرده اند!
سرو های کوچه ها پژمرده اند!
افسانه مهدویان