با نگاهی، قصه ی این عاشقی آغاز شد
با قفس خو کرده ای دلبسته ی پرواز شد
با قفس خو کرده بودم بی کس و بی همنفس
آمدی، قفل قفس با دست مهرت باز شد
باز شد قفل زبانم، نغمه هایم جان گرفت
ناله های بی کسی، شور و نوای ساز شد
شاعری افسرده حال و خسته از پژمردگی
با نفس های تو گل کرده، مگر اعجاز شد؟
نام تو در شعر و آواز من مجنون نشست
همچو لیلا آمد و با هر نتی همساز شد
بیستون ها کنده ام، تا سِرّ ما پنهان شود
نام شیرین تو در اشعار من چون راز شد
باز غوغا کرده ای در بیت بیت این غزل
جان گرفته شعر من، بر هر لبی آواز شد
حمیدرضا قبادی راد