اگریک شب نگاهت ماه من بود
خیالت تاسحر همراه من بود
به هنگام عبور از ظلمت شب
دوچشمت شب چراغ راه من بود
میان بازی شطرنج عشقت
هراسان از پیاده شاه من بود
ز رقص دست من تاشانه ی تو
گناه از پنجه ی کوتاه من بود
شب و تردید و تنهایی و طوفان
همیشه همره ناگاه من بود
چنان که کشتی بی بادبانی
به دست موج لنگرگاه من بود
اگر فریاد من در باد گم شد
سکوتم ناله ی جانکاه من بود
در آن پس لرزه های نا امیدی
حباب روی دریا آه من بود
خدا را در دل آیینه دیدم
که تنها رهنمای راه من بود
رجبعلی کاوسی قافی