کاش بودی تا فدایت می شدم
محو گیسوی رهایت می شدم
کاش بودی تا شبم پرنور بود
دل همیشه غرق شعر و شور بود
تازگی ها از نگاهت می وزد
عطر عشقی که تبم را می برد
شبنم از گلبرگ رُز هی می چکد
تا که وصف روی ماهت را کُند
آرزوهایم نهان شد پشت آه
کوه شد بازیچه ی یک ذره کاه
کاش بودی تا پناهم می شدی
راز گرمیِ نگاهم می شدی
کاش تو! درد مرا درمان کنی
اشک های تازه را پنهان کنی
تا بیایی دین من کامل شود
شوری از شهد لبت حاصل شود
زهره ملک