بیا که آتش تب را زبانه بسیار است
شرار شور شبم را ترانه بسیار است
نگو مسیر رسیدن شب است و طولانی
که کوچ چلچله ها را بهانه بسیار است
خزان خنده رسید و لبالب از ابرم
برای هق هق باران چه شانه بسیار است
تو رفتی و تبِ طوفان به پیکرم پیچید
به شانه های غزل ، تازیانه بسیار است
بیا بیا ! که دلم آب و دانه می خواهد
کبوتر حرمت را که دانه بسیار است
به باغ سرو و سپیدار اگر خزان افتد
بهار خاطره ها را فسانه بسیار است
نوشته کاتب آهم میان دفتر دل
که سوز حادثه ی عاشقانه بسیار است
زیباحسینی جیرندهی