بمان به پای دلی که همیشه بارانی ست
همان که بی تو شبیه شبی زمستانی ست
تو نیستی که ببینی درون سینه ی من
هزار بغض شکسته، هنوز زندانی ست
هزار راه نرفته هزار حرف و حدیث
بگو که دوری ات از من چگونه تاوانی ست
به دور کعبه چشمت طواف خواهم کرد
به دور چشم تو گشتن عجیب درمانی ست
کسی به فکر نجات دوباره ی من نیست؟
تو رفته ای و جهانم پر از پشیمانی ست
پراز زنانگی ام این سکوت حقم نیست
اگر چه حق زن اینجا همیشه قربانیست
زینب نصیری