بعد فانی شدنم کاش تنم گُل می داد
عطر گُل ها به دلم نغمه ی بلبل می داد
آرزوهای محال و همه روٌیایم تو
زندگی حاصل من را به چپاول می داد
بازی چرخ وفلک با تو میان کوچه
دست تقدیر مرا سمت دلت هُل می داد
ساز بد کوک زمانه تَن بی جانِ قلم
به تَن خاطره ها تاب ِتحمل می داد
من رسیدم ته خط آه چه تنگ است این دل
گِله های دل من جا به تفاُل می داد
سوده زارع رفیع