این که میبینی دلش افتاده زیر پای تو
بی غرور و بی تعصب مانده در غوغای تو
این که قلبش میپتد وقتی نگاهش میکنی!
جان و دل را باخته، رسوا شده شیدای تو!
اینکه بی هیچ ادعا، تنها تو را یار است و بس
شعر می سازد برای قامت رعنای تو!
این که یادش میرود حتی چه دارد غیر تو
مثل قایق گشته قلبش، غرق در دریای تو
این تمام ناتمام یک حقیقت در من است
کشته ی چشم خمار و صورت زیبای تو!
این منم این دختر مشهور آب و آینه!
گوشه گیر ومنزوی؛ ناخوانده در رویای تو !
سوسن جعفرزاده