یک نگاه بی محابا، عشق و رویا را رقم زد
آبیِ زیبای چشمت رنگ دریا را رقم زد
سیب ممنوعی برایم، بوسه بر لبهای داغت
سالها تبعیدِ از آن عرش اعلیٰ را رقم زد
شعر وموسیقی برایم بی اثر بود و پس ازتو
تک تک این واژه ها، یک حسّ والا را رقم زد
سوختم در حسرت یک لحظه آغوشت،دریغا
دوریات داغ عطش بر روی لبها را رقم زد
پشت هر دیوانه بازی، از خودم غافل شدم ،
چون
جار و جنجالت غم امروز و فردا را رقم زد
باز هم این طفل احساسات بی منطق ، تو را
خواست
هر شب او با نالههایش ، این تمنّا را رقم زد
زندگی کردم کنارت بی تو اما با خیالت
حیف، امّا خطّ اخمات ، مرگ رویا را رقم زد