پر کشیدی از دیارم ، بی قرارم ای پری
یک نظر بنما به حال و روزگارم ای پری
وعده کردی در بهاران نرگس باغم شوی
بی گل رویت خزان است گلعزارم ای پری
وعده ی وصلت مرا تا مرز رسوایی کشید
من بریدم از همه ایل و تبارم ای پری
از غم عشقت نگارا پرسه در خون می زنم
کی شود روزی تو باشی غمگسارم ای پری
همچومرغان سحر شب زنده داری می کنم
روشنی بی تو ندیده شام تارم ای پری
لحظه های بی تو بودن لحظه ی جان کندنم
تا بیایی لحظه ها را می شمارم ای پری
جام لبهایت شراب کهنه ی صهبای من
می بنوشان از لب لعلت خمارم ای پری
روز وشب از داغ عشقت بی قراری می کنم
از برای دیدنت چشم انتظار م ای پری
استقبالی از غزل استاد شهریار..ای پری
شاعر : انصاری (عارف)