سهمم از یلدا شده چشم انتظاریها بیا
می کُشد آخر مرا این گریه زار ی ها بیا
شد انارِ انتظارم چاک چاک از دوریات
محضِ خون و حرمتِ دل بیقراریها بیا
بار دوریِ تو را بر دوش دارم سال ها
کوهِ صبرم آب شد ای بردباری ها بیا
دفتر پیشانیام پر گشتهاز چین و خطوط
بس کن از ثبتِ تمامِ یادگاری ها بیا
بعد از اینها شهرزاد قصههایت میشوم
تا بگویم قصه ی شب زنده داری ها بیا
ماهِ زیبایم نشد پیدا کهگویی قرنهاست
برکه ام شد تشنه تر با غمگساری ها بیا
می زنم عمری تفأل بر کتاب ، اما اجل
میشود حاضر شبی بر دل سپاریها بیا
فریده یوسفی