با همه احساس پاکم بی خیال از من گذشتی
بر درختِ عشق من از میوه بر چیدن گذشتی
گم شدم در سایه ات امّا مرا پیدا نکردی
دل سپردم ؛ هر چه تو از حسّ دل دادن گذشتی
از سکوتی پر شده در امتدادِ بغض هایم
با منِ در خود شکسته از سخن گفتن گذشتی
چون شقایق در دلِ خاکِ بیابان ریشه کردم
خونِ دل خوردم ولی از عشق ورزیدن گذشتی
لحظه هایم را برای با تو بودن کوک کردم
بی سخاوت با دلِ سنگ از یکی بودن گذشتی
هر نفس آواز غم سر می دهم از بی کسی ها
یار ای نامهربانِ سینه سوز از من گذشتی
محبوبه احمدی