گر تو هستی یار من مشتاق دیدارم بیا
مانده ام در لابلای ذهن بیمارم بیا
غربت و تنهایی ام برده مرا از حس و حال
من غریب و بیکس و تنها و تبدارم بیا
شب میان ظلمت و تاریکی اش پنهان شده
بی وفا عمری به دنبالت گرفتارم بیا
من که محتاج نگاه ساده ی دریا شدم
چون اسیری بسته لب در ساحل غارم بیا
عشق تو در سینه دارم روبرویم عکس تو
منکه در گرداب غم مجنون و دلدارم بیا
معصومه جابری