چکه می کنی
از آسمان اتاقم
در خمیازه ی ساعت
قرار را مرور می کنم
دهان پنجره
حروف را مزه مزه…
برای چیدن شعر
واژه ها زنده اند
در زندانی هزار ساله
باور دارم
در اتاق تاریک
چند خاطره نفس می کشد
حالا رودخانه می شوی
به سنگ ریزه ها متصل
صیقل می دهی
رویای خواب آلود را
گمم
میان صفحات اول و آخر
آغاز خنده های آفتاب
پایانی نیست
برای نبودنت
یاس سیلاوی