چقدر، راه باقی ست
تا به تو رَسید
درختِ فرتوتِ حیات
جُرعه ی آخرین را سَر کشید
شمعدانی اما،
در خواب غَفلت
گلبرگ، پنهان می نمود
و رهایی بود
و خیابانی
که درد مرا بهتر می فهمید
با کور سویِ امیدی
توامان
چشمک میزد و می خندید
نزهت عبدالهی