گمنامی و گمنامی تو سر نهان است
از غربت آلاله دلم فصل خزان است
عمریست که در راه تو سرگشته ام ای عشق
گمنام منم شهرت تو نام و نشان است
در چشمه ی مهر تو وضو ساخته ام چون
تا دلبری چشم تو یک بانگ اذان است
مجنون منم امروز در خانه ی لیلی
انگار (نگاهم به نگاهت نگران است)
هربار غزل از نفس افتاد دلم گفت
برخیز که این قافیه در امن و امان است
هر صفحه ی تاریخ مزین به شهید است
در آینه ها (عکس رخ یار عیان است)
فاطمه قنواتی